- باج گیر
- کسی که به زور از دیگران پول بستاند
معنی باج گیر - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حیوانی که بار را حمل کند باربر، ارابه کشتی و اتومبیل باری، هودج کجاوه عماری، ماده هر حیوان
گیرنده باج باج ستان، کسی که بسبب زور و نفوذ خود از دکانداران و غیره وجوهی اخذ کند
باج گیرنده، باج ستان، کسی که به زور و قلدری از دیگران باج می گیرد
که ابر تولید کند که جاذب و جالب ابر باشد: دریا جنگل و کوه ابرکش باشد
در آغوش گیرنده، شایسته بغل گرفتن
ساروجی که از آهک و پیه و پنبه و یا مو ترتیب دهند و در حمام و حوض جهت منع تراوش آب بکار برند پیه دارو، تیر بزرگ عمارت
قطعه فلزی که به زیر بال هواپیمای جنگی متصل شود و بمب یا راکت را بوسیله چنگکها بدان متصل کنند
گرانمایه
یا پای گیر کسی شدن، ضرر یا جنحه و یا جنایتی بدو تعلق گرفتن
گرفتن بار برای حمل و نقل
مناسب مزاج، موافق طبع
پابند، کنایه از مقید، چیزی که پا به آن گیر کند، کنایه از آنچه انسان به آن گرفتار و پای بند شود
فال بین، آنکه به وسیلۀ رمل و کتاب، طالع مردم را می بیند و بخت و اقبال و سرنوشت کسی را پیشگویی می کند، آنکه از طریق نخود، ورق، خطوط کف دست، فنجان قهوه و چیزهای دیگر حوادث را پیش گویی می کند، طالع بین، فال گو
کسی که سر راه مردم را می گیرد، راه گیرنده، راهزن
کسی که برات را برای او می فرستند که پول آن را بدهد
غافلگیر، اسبی که گاه گاه رم بکند، درد یا عارضه ای که ناگهان بروز کند، گاه گیر، گه گیر، گه گیری
کسی که اطلاعاتی را به دست آورده و خبر می دهد، جاسوس، خبرچین، کسی که اخبار و اسرار کسی یا اداره ای یا مملکتی را به دست بیاورد و به دیگری اطلاع بدهد، جستجوکنندۀ خبر، هرکاره، منهی، آیشنه، رافع، ایشه، خبرکش، متجسّس، راید
پزشک، افسونگر پزشک طبیب، افسونگر معزم
مروینش کت پیشگوی اختری کندا
کسی که بکاری می پردازد آنکه مباشر کاری شود، سنگ محکم یا ستون سنگی استواری که در ساختن عمارت بکار برند. یا کار گیر بنا. سنگی محکم که بدان ساختمانی بنا کنند، نوعی پارچه درشت و ستبر، سرداب زیر زمین، غار کهف، گنبد
کارگرنانوایی که نان ازتنور بیرون آورد، انبری که بوسیله آن نان را از دیوار تنور جدا کنند و بیرون آرندنان چین
یاد گیرنده آموزنده قابل تعلیم
راه رو، مسافر، راهزن، قاطع طریق
اسبی که گاه گاه رم می کند، غافل گیر
میله ای فلزی که بر بام ساختمان های بلند نصب می شود تا برق حاصل از صاعقه را با سیمی که به آن متصل شده به زمین منتقل کند و مانع حریق شود
پرحجم، جاگیر، کسی یا چیزی که در جایی قرار گرفته و جای خود را محکم کرده باشد، برای مثال بیانی چنان روشن و دلپذیر / که در دل نه، در سنگ شد جای گیر (نظامی۶ - ۱۰۵۹) ، کنایه از پذیرفته، مورد قبول، کنایه از مؤثر، جانشین
مجرای باد در دیوار یا بام خانه
مجرای باد در دیوار یا بام خانه، راهی که برای جریان هوا در سقف یا میان دیوار اتاق درست کنند، بادخن، بادغر، حلقۀ فلزی مشبک روی سماور یا سر قلیان، خانه یا زمینی که در معرض وزش باد باشد
بار گیرنده، بار برنده، بردارندۀ بار، اسب و هر حیوان بارکش، کشتی، ارابه، اتومبیل یا هر وسیلۀ نقلیۀ باری
خانه یا مکانی که در معرض وزش باد باشد، حلقه فلزی که روی قلیان گذارند تا تنباکو و آتش را نگه دارد
بار برنده، هر حیوان بارکش